آرشیو اسفند 1395
وقتی که زدی بیرون از هاله یِ زیبائی
از عشق تو افتادم در معرضِ شیدائی
بیچادر و بی پروا از کوچه گذر کردی
بی تاب ترم کردی با چهره ی رؤیائی
در وسعت فروردین گُلگونه شکوفاشو
تا باغ بهاران را با غنچه بیارائی
ای دخترِ گل چهره قدرِ ذره ای از تو
دل را نتوان کندن از بس که فریبائی
ازدیدِ خردمندان اندازهی صدقرناست
عمری که تلف کردم در صبر و شکیبائی
در دایره ی هستیهرچند که محصورم
از عشق توام زنده در حیطه ی پویائی
با آنکه عسل بانو از چشم ترم دوری
دنبال تو می گردم در وادی تنهائی
با سرود ِ ناز باران تار باید می زدم
زیر چتر همدلی گیتار باید می زدم
ازهمان روزیکهدلدادمبهشعر زندگی
ارغنونم را به عشق یار باید می زدم
در غروبِ غم زده در زیر پلک پنجره
دائماً پُک بر لبِ سیگار باید می زدم
گرچه امّیدِ رهایی از وجودم پرکشید
در گرفتاری خدا را جار باید می زدم
مات و زانودربغلدرگوشهی دنج اتاق
زُل به پیوند در و دیوار باید می زدم
سال ها درد درونم را نهان کردم ولی
دیشب ازحال خرابم زار باید می زدم
روی لبهای عسل بانو به دور از دلهره
بوسه ها در موسم دیدارباید می زدم
سـاز بی آوازم و سنتــور میخـواهـد دلـم
نغمه ای درگوشه ی ماهور میخواهد دلم
بیخبر مهمان فردوسی شدم در شهرتوس
همــرهی تـا مــرز نیشابـور میخواهد دلم
ای صبـا در راه بـرگشتت بـه مـژگانم بگو
باهمایون قطعه ای درشور میخواهد دلم
هر زمانی نغمه با مرغ سحر سر می دهم
همنــوایی از دف و تنبـور میـخواهـد دلم
دادم ازدست غم آلودِخزان تن را به کوچ
پـــر زدن تا قلّـه های دور می خواهد دلم
ساقیا پُرکن که دیگر طاقتم ازحد گذشت
ساغـری از بـاده ی انگـور می خواهد دلم
گوشه ی چشم عسل بانو که میآید به یاد
زُل زدن بر نـرگس مخمـور میخـواهد دلم